چه جای دشمنی است آن که یار کرد و برفت


به اختیار سفر اختیار کرد و برفت

نظر به غیر چرا ی کنم جزای من است


که خون دیده ی من در کنار کرد و برفت

مرا به درد دل و سوز سینه ی مجروح


اسیر حادثه ی روزگار کرد و برفت

شکایتی بود آری نمی توانم گفت


که هیچ خصم نکرد آن چه یار کرد و برفت

قرار کرد که بعد از دو هفته باز آیم


بدین قرار مرا بی قرار کرد و برفت

فریب دادن دل را گمان برم که برو


همان عزیزم اگر چند خوار کرد و برفت

دریغ و درد نزاری نگر به درد و دریغ


که عمر در هوس انتظار کرد و برفت